حامدحامد، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

قشنگترين نعمت خدا

من دوباره آمدم با كلي مطلب وعكس...

چند ماهي بود كه به خاطر مشكلاتي نتونستم مطلبي براي حامد تو سايت بزنم وخيلي ازاين بابت هم ناراحت بودم تا اينكه به لطف خدا مشكلم حل شد وديگه سعي ميكنم زود به زود مطلب بزنم....نميدونم ازكجاشروع كنم خيلي اتفاقات برايم تواين ماهها افتاد كه هرچي  يادمه راميگم اول اينكه حامد ماشالله شيطون شده وازدر وديواربالا ميره كمد لباسها يش رابيرون ميريزه وبه سبك بچه گانه اش همه رايكجا توي كمد جاسازي ميكنه اگه هم يه لباس بيرون زده باشه آن راازكمد درمياره تونمازخوندن هم فقط ركوع .سجده ميره ولا اله الا الله والله راميگه وقتي هم اذان ازتلويزيون پخش ميشه روي دو زانو روبه قبله ميشينه ودوتا دستاش راروي گوشش ميذاره وبا صداي بلند ميگه الله تسبيح هم مثل پيرمردها ...
5 دی 1393

اين روزهاي 14ماهگي حامد

يه ماشالله بگم خيلي خيلي شيطونتر شدي تاپله هاي راهرو راميبيني تند تند دونه به دونه پله هارا ميري ومن تا ميام و بهت ميگم نرو ميخندي و بدو بدو ميري اصولا جاهاي كه ميگم نرو تازه بيشتر ميري ووقتي ميگم نرو انگار با خنده هات مرا دست به سر ميكني خيلي وقت ميشد كه دوستت محمد هاني را نديده بودي كه با هم به پارك رفتيم محمد هاني خيلي بانمك تر شده بودباهم مثل دو دوست كه هميشه همديگر را ميبينند بوديد اصلا باهم غريبي نمي كرديدكلي هم بازي كرديد.... روزهافقط 2الي 3 ساعت بعد ظهرهاميخوابي بعضي شبها هم باگريه از خواب بيدرا ميشي تازگيا ياد گرفتي رو دو زانو ميشيني وبراي خودت دست ميزني و نشسته ميرقصي دايي راياد گرفتي يه وسيله راهم كه رو زمين ميندازي ميگي اوتاد ...
29 شهريور 1393

لغت نامه حامد

دد:موقع دعوا كردن كسي يا بيرون رفتن                  لالا: موقع خوابيدن                 آخ:وقتي رو زمين افتادي     ماما                 بابا               به                        آقا  :وقتي پيرمردها راميبيني               ننه:وقتي پيرزن ميبيني            جيك جيك &nbs...
8 شهريور 1393

آخ جون آب بازي

دو روز پيش به اين فكر افتادم كه ديگه تابستون داره تموم ميشه واز استخر حامد هيچ استفاده اي نشده براي همين بابايي استخرت را وسط حال پر از آب كرد تاتو توش بازي كني خيلي هم استقبال كردي تازه خوابت هم  تنظيم شدبقيه ي داستان راتو عكسها ميگم... اينجا ديگه شنا تموم شده ولي شما بدو بدو به طرف اسخر اومدي وبابايي هم جلوت راگرفت... فقط دستات راتو آب كردي...   ...
6 شهريور 1393

رويش چهارمين مرواريد وكلي شيطنت ديگر

بالاخره چهارمين دندون بعد از يك اسهال واستفراغ كوچولو بيرون زد البته پشت سرهم بهت كته ماش بوداده وحريره بادام وموز وهمينطور oRsدادم تاخدارا شكر  دو روزه خوب شدي ومن خيلي خوشحالم ديگه تقريبا ميتوني غذا را كمي سفت تر بخوري وسيب ياهرميوه ي ديگه رابا دندونات گاز ميگيري خيلي خيلي بازيگوش شدي بااين كه هنوز باكمك در وديوار راه ميري ولي مدام خودت رابه ويترين ها يا آينه وشمعدان ميرسوني فكر كنم منم بايد مثل بقيه ويترين هاراجمع كنم تو بيداري ازدندونات نذاشتي عكس بگيرم تو خواب گرفتم اونم فقط بالايي را ....از بس كه اينور واونور  ميري ازت زياد عكس نگرفتم راستي به بازي دالي موشه هم ميگي داگي ...دد راخيلي دوست داري خودت از موتورت پياده ميشي وبعد د...
1 شهريور 1393

سومين مرواريد جگرطلا

هوررررررررررررررا مباركت باشه عزيزم صبح كه از خواب بيدار شدي ديدم دندان بالاييت هم جوونه زده خدارا شكر الان دو تابالا داري و يه دونه پايين انشاالله بقيه ي دندونات هم به همين راحتي دربيايند البته نسبت به قبل بيحال شدي وبه قول من مظلوم  ولي با اين حال هم خداراشكر                                   ...
16 مرداد 1393

دومين دندان ودومين مسافرت حامد

درست بعد ازيك هفته كه اولين دندون جوانه زد دومين دندون البته دندون بالايي دردومين مسافرت زندگيت  هم جوونه زد كه خيلي هم اذيت شدي ويك هفته شبها خوب نمي خوابيدي چون هم واكسن زدي وهم دندونات جوانه زدند ولي خدا را شكر كه دومين دندون هم به سلامتي بيرون زد ومن خيلي خوشحالم عكس ازدندونات هم هر وقت گذاشتي بگيرم ميذارم حالا بريم سراغ مسافرت ..روز هفتم مرداد بعد از خواندن نماز پرشكوه عيد سعيد فطر راهي سفر به سوي همدان شديم كه خيلي خوش گذشت ولي زياد عكس نگرفتيم تو هم مثل مسافرت قبلي اذيت نكردي فقط يك شب باگريه از خواب بيدارشدي وبعد از 5دقيقه دوباره خوابيدي ودركل خيلي خوب بودي خدارا شكر هنوز باكمك راه ميري عكس رهبر راكه ميبيني ميگي آقا به ماشين ميگ...
15 مرداد 1393