من دوباره آمدم با كلي مطلب وعكس...
چند ماهي بود كه به خاطر مشكلاتي نتونستم مطلبي براي حامد تو سايت بزنم وخيلي ازاين بابت هم ناراحت بودم تا اينكه به لطف خدا مشكلم حل شد وديگه سعي ميكنم زود به زود مطلب بزنم....نميدونم ازكجاشروع كنم خيلي اتفاقات برايم تواين ماهها افتاد كه هرچي يادمه راميگم اول اينكه حامد ماشالله شيطون شده وازدر وديواربالا ميره كمد لباسها يش رابيرون ميريزه وبه سبك بچه گانه اش همه رايكجا توي كمد جاسازي ميكنه اگه هم يه لباس بيرون زده باشه آن راازكمد درمياره تونمازخوندن هم فقط ركوع .سجده ميره ولا اله الا الله والله راميگه وقتي هم اذان ازتلويزيون پخش ميشه روي دو زانو روبه قبله ميشينه ودوتا دستاش راروي گوشش ميذاره وبا صداي بلند ميگه الله تسبيح هم مثل پيرمردها دستش ميگيره از وقتي كارتهاي صدآفرين راكه به توصيه مامان يكي ازبهترين دوستاي حامد يعني محمد هاني جون گرفتيم وبه سرتاسر ديوارهاي خانه چسبانديم سعي ميكني كلمات رابگي مثل نان -انار-موز-آب وبه دوغ هم ميگي غودهمچنين كلمات بيا -بده- بگير گاهي اوقات هم به سلام ميگي لام همه ي وسايل راهم مجبورشدم ازدست تو فينقلي جمع كنم راستي الان چهار تادندون بالا -دو تاپايين داري ودندوناي آسيابي هم ورم كرده ولي هنوز در نيامده بقيه ي مطالب راتوي عكسها شرح ميدم....
اين جا داره خودت رابراي نماز خواندن آماده ميكني
محو تماشاي تلويزيون شدي
خيلي دوست داري از در وديوار ودرخت بالا ببريمت
يه روز هم باخانواده به زيارت همزه علي رفتيم
ژيمناستيكاركوچك من
اينجا خوشحال وآماده براي رفتن به مهماني
اين از به هم ريختن هاي فسقلي