حامدحامد، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

قشنگترين نعمت خدا

با كارهات دلم رابردي....

1393/12/22 8:53
نویسنده : باباو مامان
240 بازدید
اشتراک گذاری

اين چندروز خيلي كارهات بانمك تر شده اول اينكه اول هر چيزي راكه بگم تكرار ميكني مثلا به خاله ميگي آله يا براي بازكردن يه چيزي ميگي باز به سيب هم ميگي بيب به سلام ميگي الام هروقت شكلات ياچيز ديگه اي بخوري پوسته اش را بدون اينكه بهت بگم توي سطل اشغال ميندازي واگه بيرون باشيم آنقدر توي دستت نگه ميداري تابرسيم خانه وتو سطل آشغال ميندازي تو خانه تكاني هم كمك زيادي بهم كردي قايم كردن وسايل راهم خوب بلدي يه روز كه دنبال كنترل تلويزيون ميگشتم بهت گفتم كنترل كجاست وتو بهم خنديدي واززير مبل آن را آوردي خلاصه اينكه خيلي سربه سرمن ميذاري يه روز كه به مسجد رفته بودي تو مدام ازاول تا آخر نماز الله الله ميكردي كه يك خانمي گفت ماشالله توهم تاتعريف ميشنوي شيطنت انجام ميدي مهر اون خانم رابرداشتي وپشتت قايم كردي ووقتي بهت گفتم مهر كو تو هم اون رابيرون آوردي وگفتي ديديديدي وخنديدي  در كل پسر خيلي خوب هستي ولي تو غذا خوردن حرص ميدي تواين ماه بيشتر ازت فيلم گرفتم ولي اين عكسها را هم همراهش گرفتم...

يك روز آفتابي درمزرعه پدربزرگ..

يه روز هم كه خيلي روي بالش ها ميرفتي بابايي هم برات باآنها سرسره درست كرد وتو خوشحال شدي...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)