ماجراهاي اولين مشهد رفتن حامد
سلام سلام مادوباره آمديم باكلي ماجرا ازسفر معنوي وتفريحي مشهد مقدس باز مثل مسافرت هاي قبل تو خوش سفر بودي واصلا اذيت نشدي اول از همه از قطار كه دفعه اولت بود خيلي خوشت آمد چون تو واگني كه ما بوديم هركوپه اي يك بچه داشت كه جمعا 10نفر ميشدند وباهم ازاين راهرو به آن راهرو ميرفتيد واصلا توكوپه نمي ايستاديد بعد هم وارد مشهد كه شديم چون راه هتل وحرم نزديك بود سه بار درروز به زيارت ميرفتيم وبراي نماز هم برات مهر ميذاشتم وباما به سجده ميرفتي وبه لبهاي من نگاه ميكردي وميگفتي اللهم مم....وآروم مثل يك پسر خوب كنارم تاآخرنماز بودي خلاصه اينكه خيلي بهت خوش گذشت انجا هم ازت عكس گرفتيم وداخل قاب چوبي گذاشتيم بقيه عكسها هم باموبايل گرفتيم....
يك روز قبل از مسافرت كه يك روز آفتابي بودبامامان بزرگ ومادر وپدربزرگ وآقاجون وبابايي به كوه رفتيم
توهم توي ساك بستن كمكم كردي.....
اينم نماي كلي ازواگن قطار....
حتي داخل كوپه هم دست از نردبان بالا رفتن برنمي داشتي...
اينجا هم تمام راهروي قطار را ميرفتي وميامدي....
اينم بچه هاي واگن البته يه تعدادي از اونا هستند...
اينجا هم ايوان طلاي حرم امام رضا (ع)..
يه روز هم به موزه آستان قدس سر زديم كه اين در محراب حرم امام رضا (ع) است...
اينم چهارمين ضريح مطهر بوده...
چون موقع اذان بود زياد عكس نگرفتيم اينجا هم پراز موجودات دريايي..
يك نمونه ازساعت هاي قديمي
روز آخر هم به زيارت ياسر وناصر دو برادر امام رضا در شهر طرقبه رفتيم...
اينم منطقه زيباي چاليدره كه خيلي سرد بود...