اتفاقات جديد در پارك
ديشب به پارك ساحلي رفتيم كه خيلي اتفاقات خوبي افتاد مثلا اينكه دختر خاله ي خودم تا بهت گفت دست دستي كن تو هم انجام دادي وبا دهنت هم آهنگ مي ساختي كاري كه تاحالا برايم انجام نداده بودي ومدام به من ميگفتي دد يعني مرا ببر ددكه البته كلي سرسره بازي واسب سواري والكلنگ سواري كردي بعد هم كه صورتت راشستم تو آينه نگاه كردي وبهت يكبار گفتم آينه تو هم گفتي آيگه...بابچه ها هم كه فقط ميخاستي بازي كني راستي نازي كردن هم از دختر خاله ياد گرفتي البته من خيلي سعي كردم كه يادت بدم ولي تو معمولا بيشتر يادگيريهات رادوست داري داخل جمع انجام بدي منم بيشتر سعي ميكنم تو راوارداجتماع كنم باي باي كردنم كه ياد گرفته بودي خونه ي مامان بزرگ بودياسينه خيزرفتنت هم همينطور وخيلي چيزاي ديگه تازگيا هم وقتي لباس تنت ميكنم خودت هم كمك ميدي ودستت راداخل آستين ميبري
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی